به در میکده با روی سیاه آمده ام
در پی عشق تو با خرمن آه آمده ام
به دلم روی و ریا و به برم خرقه سیاه
چهره پر شرم و دلی پر ز گناه آمده ام
اگر اندر دل خود جز تو ببستم نقشی
که غلط بود و ندانسته به راه آمده ام
بده ای دلبر از این غم برهم زین قفسم
چشم دل بر تو ببستم که به راه آمده ام
' آبرو می رود ای ابر خطا پوش ببار'
بر سر کوی تو با حسرت و آه آمده ام
اندر این بحر فنا بر چه ببندم امید
که به امید لقا با رخ ماه آمده ام .
فاطمه جلائی زاده
درباره این سایت