به در میکده با روی سیاه آمده ام
در پی عشق تو با خرمن آه آمده ام
به دلم روی و ریا و به برم خرقه سیاه
چهره پر شرم و دلی پر ز گناه آمده ام
اگر اندر دل خود جز تو ببستم نقشی
که غلط بود و ندانسته به راه آمده ام
بده ای دلبر از این غم برهم زین قفسم
چشم دل بر تو ببستم که به راه آمده ام
' آبرو می رود ای ابر خطا پوش ببار'
بر سر کوی تو با حسرت و آه آمده ام
اندر این بحر فنا بر چه ببندم امید
که به امید لقا با رخ ماه آمده ام .
فاطمه جلائی زاده
دور قلبم را مُهر و موم کرده ام !
که به این راحتی ها ؛ گشوده نمی شود این قفل!
آن جا که برایم بال پروازی باشد به بی کران
آن جا که دستی به سمتم دراز باشد بی هیچ دلهره ای
آن جا که مرا نه با دروغ ، نه با ستم
آن جا که مرا آنطور که هستم ؛
آنجا که مرا باور !
چقدر فنجان چای و نسیم صبحگاهیِ بهاری،
نم زده از باران شب می چسبد !
#فاطمه_جلائی_زاده
شاعر که شدم،
آسمان را دوست دارم.
زمین را عاشقم.
ماه را می ستایم.
برگ های درخت را می بوسم.
عطر گل ها را نفس می کشم.
سنگ را دلسوزم بر ماهیت سختش.
از پروانه نشدن پیله ای دلگیر می شوم.
از خشکیدن غنچه ی نشکفته ، می میرم.
نامم چیست؟!
شاعر؟!
عاشق؟!
دیوانه؟!
فقط می دانم مثل شماها دانشمند نیستم.
معروف نیستم.
فقط یک آدم معمولیه با احساس!
#فاطمه_جلائی_زاده
@sorna_paradise
http://t.me/sorna_paradise
هرچی دارى به پاىِ زندگى بریز
زندگی الانه همین الان
دلخوشیهای ساده ی زندگی رو که رو هم جمع کنی ، میشه خوشبختی
از کارای ساده شروع کن
دلخوشی به یه موزیک ناب
کتاب دلچسب
قهوه ی خوش عطر
نفس عمیق تو هوای باروونی
خسته نباشین به رفتگر محله
دونه ریختن برای گنجشکا و کبوترای باغی
آب دادن باغچه و گلدونای پشت پنجره
خوندن درس مورد علاقت
انجام دادن کاری که عاشقشی
همشون باهم میشن خوشبختی
منتظر معجزه نباش
معجزه همین ثانیه هایی ان که نشستی دست رو دست گذاشتی و به خوشبختی فک میکنی.
خوشبختی تو بساز.
#فاطمه_جلائی_زاده
@sorna_paradise
درختی کاشته ام که میوه اش شعر است .
به پایش ، عشق می ریزم.
با بوسه شکوفه می دهد .
برگ هایش با لمس نوازش ، تا ابد سبز اند .
به جای آب ، پایش واژه می ریزم .
زیر سایه اش ، چای می نوشم ، شعر میخوانم ، شعر می گویم .
من درختم را قدر عالم دوست می دارم.
#فاطمه_جلائی_زاده
http://t.me/sorna_paradise
شب از نیمه گذشته،
جز صدای هرم آتش ،
سکوت حکم فرماست.
با خود می اندیشم:
خفتگانِ در خواب را، آیا عشق هست؟!
چشم های بیدار را ، کدام دغدغه تا نیمه شب به فکر واداشته؟!
اشک از کنار چشم کدامین فرشته بر زمین ریخته؟!
از قلب تپنده ی کدام مرد ، سرو روئیده؟!
به شب می اندیشم.
و به وسعت قلبش که چطور تاریک است؟!
#فاطمه_جلائی_زاده
@sorna_paradise
http://t.me/sorna_paradise
در چشم هایم پرنده ای دارم.
پرنده ای آزاد که در وطن خود،مسافر است.
وطنی که در آن دهان پرندگان را می دوزند؛
مبادا آواز عشق بخوانند.
بال پرندگان را می چینند؛
مبادا جهان را از بالا ببینند.
چشم پرندگان را می بندند؛
مبادا زیبایی مسحور کننده خود را در آیینه ببینند.
اینجا ، پرنده در قفس زیباست!
#فاطمه_جلائی_زاده
http://t.me/sorna_paradise
درباره این سایت